باران شدیدی در تهران باریده بود خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند. مانده بودند چه کنند. همان موقع، ابراهیم از راه رسید و پاچه شلوارش را بالا زد. با کول کردن پیرمردها آنها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد هدفی هم جز شکستن نفت خودش نداشت مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!