معرفی کتاب شهید عزیز

شهید عزیز مجموعهٔ خاطراتی از شهید مدافع حرم محمود رادمهر به قلم مصیب معصومیان و صادق کیان‌نژاد امیری است که توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده.

کتاب شهید عزیز حاوی خاطراتی دلنشین  و درس آموز از زندگی دلیر مردی است که نگذاشت علاقه اش به دنیا و زرق و برق هایش بندی بر قدم هایش باشد و او را به مقصودش نرساند.شهید محمود رادمهر که از جمله لشکریان لشکر 25 کربلا است و در خان طومان سوریه به شهادت رسیده است .کتاب بر مبنای خاطرات دوستان, مادر و همسر این شهید والامقام مدافع حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها نگاشته شده است. وجه تسمیه این کتاب آن است که در دیداری که خانواده ایشان با مقام معظم رهبری داشتند ایشان با دست مبارکشان پشت عکس نوشتند:« سلام خدا بر شهید عزیز».

در ابتدای کتاب مقدمه‌ای از حمیدرضا رستمیان فرمانده لشکر ۲۵ کربلا را درباره محمود رادمهر می‌خوانید و پس از آن وارد زندگی این شهید بزرگوار می‌شوید تا از ابتدا و لحظه تولد تا لحظه عروج و شهادت با او همراه باشید.

خواندن کتاب شهید عزیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و سرگذشت‌نامه‌های شهدا

کتاب شهید عزیز خاطرات شهید مدافع حرم محمود رادمهر

جملاتی از کتاب شهید عزیز

امکان نداشت سؤالی و یا شبهه‌ای در مسائل عقیدتی و مذهبی از او بپرسم و او با استدلالات قرآنی و روایی پاسخم را ندهد. تا جایی که از او می‌پرسیدم: «مگر حافظ قرآنی؟» می‌خندید و می‌گفت: «خدا خودش کمک می‌کند تا جواب درستی بدهم!» آخرش هم متوجه نشدم محمود حافظ قرآن بود یا نه؟

گزیده کتاب

پانزده روز قبل از شهادتش تماس گرفت و شماره‌ی برادرش را خواست. می‌خواست عکس‌هایی از خودش را بفرستد. به خاطر امنیت خودش مخالفت کردم. اصرار که کرد، شماره را دادم. چند روز بعد دوباره زنگ زد. پرسید: «عکس‌ها رسید؟ می‌خواهم سری جدید عکس‌ها را هم بفرستم.» دوباره مخالفت کردم. گفت: «با دیدن عکس‌ها خوشحال نشدی؟» گفتم: «نه! تو که نیستی عکس‌هایت هم مرا خوشحال نمی‌کند. فقط وقتی خودت را می‌بینم خوشحال می‌شوم، نه عکست را!»
عکس‌هایش را که می‌دیدم، با خودم می‌گفتم: «او که اهل عکس گرفتن نبود. آخر چرا این همه عکس می‌فرستد؟!»

در بخشی از این کتاب می خوانیم :

جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار هرکس که می توانست خودش را به سفره نهار یا شام می رساند. بچه های با صفایی بودند که وقتی دور هم می نشستند حال و هوای بی نظیری بین دوستان ایجاد می شد. محمود هم خودش را به سفره می رساند. وقتی می آمد با شوخ طبعی بی نظیری که داشت , جمع ما را گرم می کرد . گاهی از شوخی هایش آنقدر می خندیدیم که ریسه می رفتیم.

آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابه های پپسی هم می دادند. برخی دوستان معتقد بودندکه این نوشابه ها تحت مالکیت صهیونیست ها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب می شود. آنها تاکید می کردند پول این نوشابه ها تبدیل به گلوله می شود و به قلب مسلمانان فرو خواهد رفت. برای همین خودشان  نمی خوردند و به دیگران هم توصیه می کردند از آنها استفاده نکنند. محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود , گاهی سر به سرشان می گذاشت و وقتی سر سفره می آمد, به یکی از همسفره ای ها می گفت: « داداش ! یکی از اون پپسی های اصل اسرائیلی رو بده !».

آن را می گرفت و دربش را باز می کرد و سر می کشید و بعدش یک « سلام بر حسین !» بلند می گفت. بعدش هم خنده کنان می گفت : « چه حالی می دهد نوشابه اسرائیلی بخوری و آخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!». با این حرف ها آنقدر ما را میخنداند که نمی فهمیدیم کی غذایمان را خوردیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وبسایت در حال تعمیر میباشد.

از صبر و شکیــبایــی شما متشکریم.